وقتی که همه آب ها از آسیاب افتاد، عده ای در مهرآباد از هواپیما پیاده شدند.چمدان بعضی هاشان پر بود از پول و کارت اعتباری، و داخل سامسونت بعضی دیگر پر بود از پرونده های تحصیلی و مدارک تخصصی.آنهایی که وجودشان را برای مملکت!!از شر این جنگ خانمان سوز حفظ کرده بودند! بعد از چند روز استراحت خیلی روشنفکرانه پرسیدند:«چرا جنگیدید؟»
و بعضی ها که صدایشان در اثر استنشاق گازهای شیمیایی در نمی آمد و بعضی دیگر که کس و کارشان را از دست داده بودند آهسته گفتند:«ما نجنگیدیم ما دفاع کردیم.»
شما تشریف نداشتید، یک عده آمده بودند خرمشهر و بهنام محمدی سیزده ساله سعی کرد آنها را بیرون کند، اما نشد، غیرتش تحمل ماندن را نداشت و رفت.
شما تشریف نداشتید، سوسنگرد را گرفتند، چه بلاها که بر سر زنان و دختران بی پناه نیاوردند.
شما تشریف نداشتید، شهر ها را که بمباران می کردند، بچه های کوچک زیر آوار می ماندند.
شما تشریف نداشتید، ما نجنگیدیم، ما دفاع کردیم.