ماجرای تشرف:
آیت الله صدیقی قبل از رفتن به مکه خدمت آیت الله بهاءالدینی(رض) رسیدند.آیت الله بهاءالدینی به ایشان فرمودند وقتی به مدینه رفتی،از باب جبرئیل چند قدم(بدون ذکر تعداد قدم)جلو بروید.از طرف ضلع جنوبی هم چند قدم جلو آیید،دقیق حساب کنید چون هر آنچه دعا کنید،مستجاب است.اینجا همان مکانی است که حضرت فاطمه زهرا(س) به جهت خونریزی بسیار از بدن شکسته شان توان راه رفتن نداشتند،لذا در آنجا نشستند.قطره خونی از ایشان در آن محل چکید.امام حسن(ع)که در آن زمان سن و سالی نداشتند زیر بغل مادر را میگیرند و میفرمایند که مادر بلند شو تا برویم.حضرت فاطمه زهرا(س)میفرمایند:مادر نمی توانم.این ماجرا در همان هنگام بوده است که دستان امیرالمومنین(ع)بسته بوده و نمی توانستند کاری انجام دهند.آیت الله بهاءالدینی مجددا فرمودند:آنجا دعا کنید.آیت صدیقی میفرمایند:من هم رفتم همان جا دعا کردم و سپس به مکه رفتم.در آنجا دیدم که مرا صدا میزنند و میگویند که دوباره به مدینه برگردم.به همین سبب مجددا به مدینه بازگشتم.آنجا عمامه ای خریدم و به محضر آیت الله بهاءالدینی مشرف شدم.
آیت الله بهاءالدینی فرمودند:میدانید ثمره ذکری که امسال به شما دادم تا در مدینه در آن مکان مقدس بخوانید،چه بوده است؟گفتم:خیر.ایشان فرمودند:من دو نیت داشتم.قبل از اینکه شما شرحی دهید میگویم:اول اینکه شما دوبار مدینه آمدید.گفتم:آیا شما میدانید که من دوبار به مدینه آمدم؟!فرمودند:بله،از اینجا که رفتی تا هنگامی که برگشتی،همه را میدیدم،سپس اضافه کردند:اما نتیجه دوم اینکه این سید بزرگوار خیلی مشتاق زیارت آقا امام زمان بودند.با این ذکری که به شما دادم ایشان به محضر حضرت حجت امام زمان(عج) رسیدند.